جدول جو
جدول جو

معنی رقیب شدن - جستجوی لغت در جدول جو

رقیب شدن
تصبح منافسا
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به عربی
رقیب شدن
Rival
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
رقیب شدن
rivaliser
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
رقیب شدن
경쟁하다
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به کره ای
رقیب شدن
rivalisieren
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
رقیب شدن
змагатися
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
رقیب شدن
rywalizować
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
رقیب شدن
竞争
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به چینی
رقیب شدن
rivalizar
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
رقیب شدن
competere
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
رقیب شدن
rivalizar
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
رقیب شدن
concurreren
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به هلندی
رقیب شدن
rekabet etmek
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
رقیب شدن
प्रतिस्पर्धा करना
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به هندی
رقیب شدن
bersaing
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
رقیب شدن
להתחרות
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به عبری
رقیب شدن
競う
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
رقیب شدن
حریف ہونا
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به اردو
رقیب شدن
প্রতিদ্বন্দ্বিতা করা
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
رقیب شدن
แข่งขัน
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
رقیب شدن
соперничать
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به روسی
رقیب شدن
kushindana
تصویری از رقیب شدن
تصویر رقیب شدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غایب شدن
تصویر غایب شدن
ناپدید شدن، ناپیدا گشتن، پنهان شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصیب شدن
تصویر نصیب شدن
بهره کسی شدن، یا نصیب نشود. (زنان) دور باد، اتفاق نیفتد خ
فرهنگ لغت هوشیار
به نزدیک شدن گرامی شدن بر کشیده شدن بشخصی بزرگ نزدیک شدن و نزد او اعتبار یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
پایبند شدن، در بند افتادن دربندشدن، علاقه مند بچیزی شدن، مبادی آداب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
اخت شدن نزدیک شدن اقتران، مصاحب شدن همنشین شدن: زهره قرین شد با قمر طوطی قرین شد با شکر. (دیوان کبیر 26: 1)، همانند شدن چیزی بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریب شدن
تصویر غریب شدن
غریب گردیدن غربت گزیدن اغتراب
فرهنگ لغت هوشیار
اوناکیدن، نهانیدن ناپدید شدن پنهان شدن، در محل خود حاضر نشدن مقابل حاضر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکیب شدن
تصویر ترکیب شدن
همداییدن ترومیدن همبودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایج شدن
تصویر رایج شدن
روان شدن، رواج داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقیق شدن
تصویر دقیق شدن
ژرف جستن ژرف نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
ادب آموختن ادبمند شدن ادبیدن اهل ادب و فرهنگ و دانش شدن دانشهای ادب را فرا گرفتن دانای علوم ادب شدن با فرهنگ و ادب گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقیق شدن
تصویر رقیق شدن
شل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقیر شدن
تصویر حقیر شدن
کوچک شدن
فرهنگ واژه فارسی سره